فرکانس بالایی داشت زنگولهی روی پیشخوان. پیاماش صبرِ لبریز شدهای دیگر بود.
آن هم درست سر ساعت، مثل هر شب، درست وقتی که همهی اتصالات برقرار شده بود.
همه چیز برای یک شام عاشقانه مهیا بود.
تمام سعیام را کردم که به یاد بیاورم… .
اینبار هم بشقاب غذا را دست نخورده رها کردم … .
